جدول جو
جدول جو

معنی مال گیری - جستجوی لغت در جدول جو

مال گیری
مال بگیری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به مال بگیری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فال گیری
تصویر فال گیری
شغل و عمل فال بین، طالع بینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال گیر
تصویر فال گیر
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب گیری
تصویر قالب گیری
شغل و عمل قالب گیر، ریختن ماده ای در قالب، اندازه و شکل چیزی را با قالب معلوم کردن
فرهنگ فارسی عمید
آلودن و اندودن به موم، طرح ریزی نقشها بر روی موم، به این ترتیب که سرتاسر ظرف یا زمینۀ کار را موم می گیرند و جای نقشها را خالی می گذارند آنگاه با رنگهای لعابی آن را می آلایند و حرارت می دهند
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ریاست و حکومت. (ناظم الاطباء). کشورستانی. کشورگشایی: چون... به بلاد عراق آمد (ملکشاه) خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان به قصد ملک گیری روی به عراق نهاد. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 30). رجوع به ملک گیر شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی از دهستان چمچال است که در بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان واقع است و 340 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
رجوع به گه گیری شود
لغت نامه دهخدا
شغل و عمل ماهی گیر، دامیاری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- تور ماهی گیری، دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماهی شکار کنند،
- قایق ماهی گیری، قایقی که ماهی گیران درآن نشینند و در دریا صید ماهی کنند،
- قلاب ماهی گیری، آهنی باریک و خمیده و نوک تیز بشکل پیکان که به ریسمانی پیوندند و انتهای ریسمان را به میله یا چوبی بلند و نازک متصل سازند و بر نوک قلاب طعمه ای از حشرات یا جز آنها آویزند و در آب اندازند صید ماهی را، و رجوع به قلاب شود
لغت نامه دهخدا
تمتع، نایل آمدن، به مراد رسیدن، رجوع به کام گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تاب گرفتن:
همان بیکران از جهان ایزد است
کزو تاب گیری بدانش بد است،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان سقز که در 52 هزارگزی شمال خاور سقز بر کنار رود خانه پای قلعه واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 150 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)، قسمت بالایین جامه که از کمر ببالا را پوشد، (یادداشت مؤلف)، آن جزء از جامه که بالاتنه را پوشد در جامه های دراز، مقابل پائین تنه و دامن
دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 10 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و یک هزار و پانصدگزی جنوب باختری گوش بران واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 140 تن سکنه، آب آنجا از زه آب رود خانه محلی تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عمل بل گرفتن. (از فرهنگ لغات عامیانه). رجوع به بل گرفتن شود، جمع واژۀ بلابل. (منتهی الارب). رجوع به بلابل شود، جمع واژۀ بلبل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به بلبل شود، جمع واژۀ بلبله. (ناظم الاطباء). رجوع به بلبله شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سخره گیری ستور. سخرۀ ستور. عمل سخره گرفتن چهارپایان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مال بینی
تصویر مال بینی
مال اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار گیری
تصویر بار گیری
گرفتن بار برای حمل و نقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالشگری
تصویر مالشگری
عمل وشغل مالشگر، ملاعبه با زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارگیری
تصویر مارگیری
عمل و شغل مارگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال گیر
تصویر فال گیر
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالگیری
تصویر فالگیری
عمل فالگیر طالع بینی فالگویی
فرهنگ لغت هوشیار
گرز گیری (زورخانه) عمل میل گرفتن: میل گیری چو کند غمزه آن چشم سیاه میل دردیده دشمن کشد از بیم نگاه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل ماهی گیر. یا تور ماهیگیری. دامی که از تور تهیه کنند و بدان ماهی صید نمایند. یاقایق ماهیگیری. قایقی که در آن ماهی گیران بصید ماهی پردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل گیری
تصویر بغل گیری
در آغوش گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع گیری
تصویر طالع گیری
طالع بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم گیری
تصویر عالم گیری
فتح جهان جهانگیری
فرهنگ لغت هوشیار
یتک گیری کرپ گیری عمل و شغل قالب گیر ریختن ماده ای در قالب تا بشکل منظور در آید، اندازه و شکل جسمی را به وسیله قالب معلوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار گیری
تصویر کار گیری
پرداختن بکاری مباشرت امری، کار: (مرده شورت ببرد با این کار گیریت)
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری توانگری، چار پا داری ستور داری، دامپروری ثروتمندی توانگری، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند واسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است
فرهنگ لغت هوشیار
وساطت: میان گر گیرمت عیبم مکن بیش میان گیری عجب نبود ز درویش. (کاتبی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک گیری
تصویر ملک گیری
مملکت گیری کشور ستانی: (ملکشاه... چون... ببلاد عراق آمد خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان بقصد ملک گیری روی بعراق نهاد) (سلجوقنامه ظهیری. چا. 30)
فرهنگ لغت هوشیار
طرح نقشها بروی موم باین ترتیب که سرتاسر ظرف را موم میگیرند و جای نقشها را خالی میگذارند. آنگاه با رنگهای لعابی آنرا می آلایند و حرارت میدهند . وقتی لعابی که موم پوشانده است خالی ماند موم گیری بپایان میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع گیری
تصویر طالع گیری
طالع، بینی
فرهنگ فارسی معین
آزاردهی، ناراحت سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لاقیدی، مسامحه، مسامحه کاری، تساهل، آسان گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قالب تراشی، قالب ریزی، قالب ریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد